قوتو
من و امیر و فاطمه خونه خواهرم رفتیم. امیر مهدی: خاله قوتو سفید داری؟ خاله : آره برات میارم. امیر شروع به خوردن کرد. فاطمه: خاله منم قوتو میخوام خاله : باشه برای تو هم میارم. اما از اون جایی که قوتوهای سفید کم بودن خواهری به فاطمه قوتوی قهوه ای داد . امیر: قوتو های من بهترن فاطمه با شیرینی زبونی : قوتوهای سفید قوه ندارن. ...