نامه ای به مقصد بهشت
سلام مادر مهربانم
آدرسی دقیقیت رو نمی دانم
که نامه ام را به دستان پرمهرت برسانم
نمی دانم در کدامین قسمت بهشت زندگی می کنی
چهارده سال است که روی ماهت رو ندیدم
و دلم برای دیدن چهره پرنورت تنگ است تنگ تنگ
یقین دارم جایت خوب است
هنوز مردمان این دیار حرفشان حرف مهربانی توست
دوستتت دارم دوستت دارم دوستت دارم
هنوز با یادآوری خاطراتت آرامش می گیرم
حیف و صد حیف که رفتی
و مرا تنها گذاشتی
اما اثر خوبیهایت، دعاهایت هنوز
در زندگیم جاریست
روزی نیست که یادت نکنم
تو همه هستی من بودی
کجایی؟
زیر سایه کدامین بید در حال استراحتی؟
آنجا چه می کنی؟
آنجا هم با همه مهربانی
مهمانی میدهی
ای مهربانترین میزبان طایفه
اقوام هنوز تمجید خوبیهایت را می کنند
و برای نبودنت آه می کشند
کجایی؟
حال مرا بپرسی می گویم
خوبم
اما تو باور نکن
با دعاهای خودت مادری دیگر
پا به زندگیم گذاشت
که دست کمی از خودت ندارد
مهربان و دوست داشتنی است
یام هست به حضرت زهرا (س) علاقه عجیبی داشتی
و هر سال روز میلاد بانو
یه آش نذری میدادی
و میگفتی برای سلامتی بچه هام
اما ما برای سلامتی قلب تو کاری از دستمون برنیومد
و تو رفتی . . .
و بچه هات مودندند
و خوشبخت شدند به آبروی بانو
هزاران بوسه تقدیم به روی ماهت
روزت مبارک
آرامشت را بر هم نمی زنم
خداحافظ مادرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
دعایم کن که محتاج دعاتم مادررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر