خاطره از فاطمه جون
یه روز آبجی مهری سبزی خورد میکرد .
فاطمه : خاله چه کار میکنی؟
خاله : سبزی خورد میکنم غذا درست کنم.
فاطمه:مامان خاله میخواد علف پلو درست کنه.
چند روز پیش فاطمه به امیر گفت: یه چیزی میخوام بهت بگم گوش کن داداش . هر کی رو دیدی اول سلام کن .این در حالی که امیر با همه احوال پرسی میکنه ولی خودش نه. نصیحت های منو به داداشی میکنه.
نصیحت فاطمه به امیر:
امیر تنها نری تو کوچه
ماشین بهت میزنه
له ات میکنه
دیگه بابا من پسری نداره.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی