ستاره های زندگی من

اعتماد به نفس به معنای احساس ارزشمند بودن است.یعنی که فرزند شما به توانایی ها و قابلیت های خود اعتقاد قلبی و درونی داشته باشد یعنی باور کند که اگر بخواهد کاری را انجام دهد توانایی اش را دارد و تزلزل نداشته باشد.به قول هوگو: مانند پرنده ای باشد که بر شاخه ای لرزان می نشیند و با اینکه لرزش شاخه را حس می کند به آواز خود ادامه می دهد زیرا به پرو بال خویش اطمینان دارد. ...

روز 22 بهمن همراه خاله مهری اینا به دهبکری رفتیم. هوا عالی بود. امیر همراه زن دایی گردش رفت. من و فطمه تا آخر با هم بودیم.اینم چند تا عکس ...

 دختر ملوسم :  قشنگتر از همیشه شده بودی. خیلی می خندیدی آخه . . . ولیمه مکه مامان جون بود گلکم لبت پر خنده باد.   ...

  اول دیماه به اتفاق مامان جون و عمه ها به دلفارد رفتیم خیلی خوشحال شدین از اینکه امروز قراره برف ببینین. . ...

یه دوشنبه از ب همن سال نود من میخواستم به جلسه قرآن برم. و تو با شیرین زبونی بهم گفتی منو جلسه میبری ؟ منم داداشتو راضی کردم بمونه . بابا هم قول داد خوب از امیر مراقبت کنه تا ما برگردیم. دخترم:   برای خوشبختی و سلامتی همه دعا کن. ...

  روزشهادت خانم رقیه (س) من و تو به همایش رفتیم. از قبل بهت قول داده بودم  میریم همایش .اما اون روز منصرف شدم . چشمای نازت شروع به باریدن کردن و گفتی باید منو همایش ببری در حالیکه اصلا نمی دانستی همایش چیست؟ و برای کیست؟ اینقدر از من سوال کردی . . . چرا همایش گرفتن؟ رقیه (س) کیه؟ چرا باباشو شهید کردن؟ چرا گوشواره ها شو کشیدن؟ چرا موهاشو کشیدن؟   ...

یه شب خونه مامان جون بحث گرانی بود. اینکه وسایل مواد غذایی و مواد شوی نده چقدر گرون شده اند. صبح امیر از خواب بیدار شد. گفت : کارتون تاید چند بوده؟ چقدر گرون شده؟  

بابا : در خونه رو ببند. پسر گلم امیر مهدی : خیلی بی انصافی بابا : چرا؟ امیر مهدی : چرا من همیشه باید درها رو ببندم. بابا : چون تو آقایی  مرد خونه ای امیر مهدی : پس تو پیرمردی بابا ...