ستاره درخشان زندگیم امیر مهدیستاره درخشان زندگیم امیر مهدی، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

ستاره های زندگی من

امیر با سیاست

1392/3/31 16:04
نویسنده : مامان گلم
1,361 بازدید
اشتراک گذاری

پدر جانمان روزهای سه شنبه قدم روی چشمان ما می گذارد. و کلبه کوچکمان را پر از نور و شادی می کند پدرم خیلی دوستت دارم و خوشبختی امروزم رو مدیون دعای خیر شما می دانم.

نزدیک ساعت دو ظهر بابام به امیر مهدی گفت : هر که ظهری صدا نده من عصر بهش پول میدم،خوراکی بخره.

امیر :  بابا تو اول بده من قول میدم بخوابم.

بابام: تو می خوای سر کاسب سی ساله کلاه بذاری.

 

صبح روز بعد امیر به من گفت: مامان بریم ،خوراکی بخریم. همراه خواهری رفت و یک سک سک خرید. فاطمه گریه کرد و می خواست منم گفتم: یه دونه از جایزه ها رو بهش بده. بعد از یه رب امیر جانم اومد پیش من و گفت: مامان بگم چطور بچه رو ساکت کردم ؟

من گفتم:چه کار کردی ؟

بهش گفتم :سک سک مال دوتامون باشه ، تو پولتو خرج نکن. اونم خوشحاله و می خنده.

من قربان اون قلب پاک و مهربونت بشم که اندازه تمام دنیا هوای آبجی رو داری.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان ضحی
1 تیر 92 9:56
پسرخاله عزیز ما بعد از بیست و اندی سال نتونستیم سر باباحاجی رو کلاه بذاریم شما با چارپنج سال سن میخواستی معجزه کنی
حسنا
1 تیر 92 10:39
سوری مامان زهره
1 تیر 92 12:49
بابا حاجی دوست داریم!!!
مامان فاطمه ناناز
3 تیر 92 21:58
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااایییییی چقدرررررررررر این دو تا گل خوشمل شدن ماشالله دوستون داریم....از راه دور بوس بوس